English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1671 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
real time input U ورودی بلا درنگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
real time U مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time U بلادرنگ
real time U زمان حقیقی
real time U انی
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
real time U بازده فوری
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time U بلا درنگ
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time U ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time U داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time U سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time clock U ساعت بلادرنگ
real time output U خروجی بلا درنگ
real time output U خروجی انی
real time processing U پردازش بلادرنگ
real time system U سیستم بلا درنگ
real time system U سیستم بلادرنگ
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
real time image generatiom U تولید تصویر انی
input time U زمان اولیه
input time constant U ثابت زمانی اولیه
real <adj.> U درست
real <adj.> U صحیح
real <adj.> U مناسب
real <adj.> U شایسته
real value U ارزش واقعی
real will U نظریه اراده واقعی
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real U غیر پولی
real U واقعی
real U بی خدشه صمیمی
real U اصل
real U غیر مصنوعی طبیعی
real U واقعی موجود
real U حقیقی
real U راستین
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
the seeming and the real U نماوحقیقت
the seeming and the real U فاهروباطن
real memory U حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real power U توان موثر
real power U توان حقیقی
real number U عددی که با بخش کسری همراه است .
real world U دنیایحقیقی
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
real property U اموال غیرمنقول
real property U دارایی غیر منقول
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real estate U مستغل
real income U درامد واقعی
real image U تصویر حقیقی
real gas U گاز حقیقی
real number U عدد حقیقی [ریاضی]
real memory U حافظه حقیقی
real numbers U اعداد حقیقی
real numbers U اعداد واقعی
real number U عدد حقیقی
real module U ضریب حقیقی
real mode U حالت واقعی
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real memory U حافظه واقعی
real investment U سرمایه گذاری واقعی
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
She was a real beauty. U یک تکه ماه بود
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real numbers U اعدد حقیقی [ریاضی]
real function U تابع حقیقی
real fluid U سیال واقعی
real estate U معاملات زمین
real address آدرس واقعی
real address آدرس حقیقی
real anxiety U اضطراب واقعی
real estate U ملک
real assets U دارائیهای واقعی
real estate U املاک و مستغلات
real estate U مال غیرمنقول
real estate U املاک و ساختمان
real estate U زمین
real estate U مستغلات
real estate U خرید زمین
real address U آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real wage U مزد واقعی
real account U حساب خرید املاک
real earnings U درامدهای واقعی
real costs U هزینههای واقعی
real score U نمره واقعی
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
real sector U بخش واقعی
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real sector U بخش متغیرهای حقیقی
real storage U حافظه حقیقی
real storage U انباره واقعی
real constant U ثابت حقیقی
real action U دعوی غیر منقول
real capital U سرمایه واقعی
real absolute value function U تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
real analytic function U تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
real national income U درامد ملی به قیمت ثابت
real national income U درامد ملی واقعی
real money supply U عرضه واقعی پول
real estate tax U مالیات بر مستغلات
index of real wages U شاخص دستمزدهای واقعی
real estate broker U واسطه املاک
real stagnation point U نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real rate of interest U نرخ بهره واقعی
unsigned real number U عدد حقیقی بدون علامت
real estate agency U بنگاه معاملات املاک
true or real focus U کانون حقیقی
real box wing U بالی با سه تیرک
real balance effect U اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
to make a real effort U تلاش جدی کردن
real-valued function U تابع حقیقی [ریاضی]
real interest rate U نرخ بهره واقعی
real balance effect U اثر مانده واقعی
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
real gross national product U تولید ناخالص ملی واقعی
He is a real stinker. He is a rotten fellow . U آدم گندی است
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> U داءیه دلسوز تر از مادر
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
input U توان ورودی ورودی
input U مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسیله خارجی میدهد
input U کامپیوتری که داده دریافت میکند
input U مجموعه دستوراتی که وسیله ورودی /خروجی را کنترل میکند و داده دریافتی را به محل اصلی ذخیره سازی انتقال میدهد
input U مصرفی
input U 1-تابع ورودی . 2-فضای ورودی
input U دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input U وسیله ورودی
input U لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
input U وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
input U فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input U ورودی
input U داده ها اطلاعات ورودی
input U درونداد
input U توان اولیه
input U بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
input U درداده
input U بلاک داده ارسالی به فضای ورودی
input U کامپیوتر یا وسیلهای که کندترین بخش آن ارسال داده است
input U فضای ذخیره سازی موقت داده از رسانه ورودی پیش از ارسال آن به حافظه یا پشتیبان
input U ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
input U سردستهای که وسیله ورودی را به کامپیوتر وصل میکند
input U سیگنال اولیه
input U انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
input U داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
input U درون گذاشت
input U نیروی مصرف شده
input U توان ورودی
input U درون داد
input U خرج
input U دادن ورودی
input U پول بمیان نهاده
input U سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
input U انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input U عمل وارد کردن اطلاعات
input U در رونده
input spectrum U بیناب یا طیف اولیه
input circuit U مدار ورودی لامپ الکترونی
input signal U سیگنال اولیه
effective input U فرفیت موثر ورودی
input spectrum U طیف ورودی
input circuit U مدار اولیه
input circuit U مدار ورودی
input resistance U مقاومت موثر اولیه
input preamplifier U پری امپلی فایر ورودی تقویت کننده ورودی
input programme U برنامه ورودی
input pulse U ایمپولز ورودی
input pulse U پالس ورودی
input reactance U مقاومت کور اولیه
input reactance U راکتانس اولیه
input reactor U پیچک ورودی
input reactor U سلف ورودی پیچک ماقبل
input capacitor U خازن ورودی
input capacitor U خازن اولیه
input card U کارت ورودی
input characteristic U منحنی مشخصه ورودی
input register U ثبات ورودی
input resistance U مقاومت ورودی
input stage U طبقه ورودی
input stage U طبقه اولیه
input stream U جریان سیر ورودی
input voltage U ولتاژ اولیه
input waveform U شکل موج ورودی
input winding U سیم پیچی اولیه
input/output U سیگنال قضعه از رسانه جانبی یا برای بیان اینکه نیاز به یک عمل ورودی یا خروجی است
input/output U فضای ذخیره سازی موقت برای داده که ورودی یا خروجی باشد
input/output U وسیله هوشمند که جریان داده را بین CPU و وسایل ورودی /خروجی
input/output U بررسی
input/output U مدیریت و کنترل میکند
input/output U وسیله جانبی
input/output U مدار یا اتصالی که حاوی کانال ورودی /خروجی برای وسیله دیگر است
input/output U پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1Waste of time & money if you can't man
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com